🥀 ┈┈•••❊✬🕊️نشان افتخار🕊️✬❊••┈┈ توسل در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همـان جا، گفتــم: «دیشب تیـربارچی دشـمن مسلسـلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این‌جا رد بشه». گفت: «بریم جلـوتر ببینیم چه کاری می‌تونیم انجام بدیم». رفتـیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خـوب نگاه کرد. آهسته گفتم: «اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط». جور خاصی پرسید: «دیگه چه کاری باید بکنیم!؟» گفتم: «چیز دیگه‌ای به ذهنم نمی‌رسه». گفت: «یک کار دیگه هم باید انجام داد». گفتم: «چه کاری؟» با حال عجیبی جواب داد: «توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی‌رسیم». سـاکنـان ملــک اعــــظم، ص 88 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada