من فکر می‌کنم فقط باید آن نوع کتاب‌هایی را بخوانیم که زخممان می‌زنند یا به جانمان دشنه فرو می‌کنند. اگر کتابی که می‌خوانیم با واردکردن ضربه به سرمان بیدارمان نکند، اصلاً چرا می‌خوانیمش؟ شاید، به قول تو، برای آنکه خوشحالمان کند؟ خداوندا، ما دقیقاً زمانی می‌توانستیم خوشحال باشیم که هیچ کتابی نداشتیم، و آن نوع کتاب‌هایی که خوشحالمان می‌کنند همان کتاب‌هایی‌اند که اگر مجبور بودیم می‌توانستیم خودمان بنویسیم. اما ما به کتاب‌هایی نیاز داریم که مثل مصیبت بر ما نازل شوند و در اعماق غم فرو ببرندمان، همچون مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش می‌داریم، همچون تبعیدشدن به جایی که عرب در آن نی انداخت، همچون خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد که بر دریای یخ‌زد درونمان می‌کوبد. نظر من این است. نامه‌ای به اسکار پُلاک