نمی توانستم، دیگر نمی توانستم صدای پایم از انکارِ راه بر می‌خاست و یأسم از صبوریِ روحم وسیعتر شده بود و آن بهار، و آن وهمِ سبز رنگ که بر دریچه گذر داشت، با دلم می گفت نگاه کن.. تو هیچ گاه پیش نرفتی تو فرو رفتی