هدایت شده از پیچیدگی عرفانی
من هر وقت به بچگیم فکر میکنم. میبینم خیلی بد بوده.. انگار بچگی نکردم. هیچ وقت شیطنتی نداشتم همیشه آروم و ساکت بودم. همبازیم فقط داداشم بود.. البته وقتی با اون بازی میکردم خوب بود. خودمم دوست نداشتم با بچه فامیل و یا دیگران بازی کنم. چون اکثرا برونگرا بودن و منم گوشه گیر و از اینکه کارای اشتباهی رو انجام میدادن خوشم نمیومد.