💟 دلنوشته دست خالی آمدم🤲 📌نا امیدتر از قبل کتاب را می‌بندم. چشمم به جمله‌ای می‌افتد که سالها پیش پشت جلد کتابم نوشته بودم. ⬅️ وَفَدتُ عَلی الکَریمِ بغَیرِ زادٍ مِنَ الحَسَناتِ والقَلبِ السَلیم وحَملِ زادٍ اَقبَحُ کُلّ شئٍ اِذا کانَ الوَفودُ علی الکَریم ❇ ⬅️ بر شخصی کریم وارد شده ام بدون هیچ زاد و توشه ای نه حسنه‌ای آورده ام نه قلبی سلیم چرا که زشت ترین کار این است که در پیشگاه کریم با زاد و توشه حاضر شوی (بیت شعری که حضرت علی پس از دفن سلمان با انگشت خود بر قبر ایشان نوشتند.) 💡آرام گرفتم! این همان چیزی بود که به دنبالش بودم. من، بنده روسیاه و گنه‌کاری که حضرت دوست بر سرش منت نهاده و او را در آخرین ، به همنشینی با خود خوانده است؛ فقیرتر از آنم که چیزی برای عرضه به پیشگاه با عظمتش داشته باشم. برای چون منی که جز گناه و سرافکندگی دست‌رنجی ندارم این جمله مولا بهترین راهنما بود. خدایا! دست خالی🤲، جای بیشتری برای عطا دارد. ✒️ @mywritings_128