بی هوابود که ای یار، زمین میخوردی سوختی و وسط نار، زمین میخوردی بالگدبود، که پهلوی تورابشکستند حرف من رامکن انکار ، زمین میخوردی گو، زحبس نَفَس و علت جوشیدن خون از فرورفتن مسمار ، زمین میخوردی گفته اند حادثه رخ داده در آن کوچۀ تنگ از نهان کردن رخسار ، زمین میخوردی رفتنی گشته ای ونیست تورا هیچ درنگ بین آن کوچه غمبار ، زمین میخوردی ازچه، دیگر نزنی شانه به موی زینب از قنوتت به شب تار ، زمین میخوردی همه لبخنده توازدیدن آن تابوت است بره تابوت خود ای یار ، زمین میخوردی 🔸شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ______________________