آزاد آفریده است. لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگویند و فریاد آزادى از بندگى خدایان دروغین و طاغوت‏ ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایى، با طنین توحید «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند. «هوالحىّ» در فراز هفتادم دعاى جوشن کبیر، حىّ بودن خداوند را اینگونه مطرح مى‏ کند: «یا حیّاً قبل کلّ حىّ، یا حیّاً بعد کلّ حىّ، یا حىّ الذّى لیس کمثله حىٌّ، یا حىّ الذّى لایشارکه حىٌّ، یا حىّ الذّى لایحتاج الى حىّ، یا حىّ الذّى یمیت کلّ حىّ، یا حىّ الذّى یرزق کلّ حىّ، یا حیّا لم یرث الحیوة من حىّ، یا حىّ الذى یحیى الموتى، یا حىّ یا قیّوم» آرى، خداوند زنده است، قبل از هر زنده ‏اى و بعد از هر زنده ‏اى. در زنده بودن، وى را نظیر و شریکى نیست و براى زنده ماندن، نیازمند دیگرى نیست. او زندگان را مى‏ میراند و به همه زنده‏ ها روزى مى‏ بخشد. او زندگى را از زنده ‏اى دیگر به ارث نبرده، بلکه به مردگان نیز زندگى مى‏ بخشد. او زنده و پا برجاست. معناى حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق مى‏ کند و مانند سایر صفات الهى، از ذات او جدایى ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «و توکّل على الحىّ الّذى لایموت» او در حیات خویش نیازمند تغذیه، تولید مثل، جذب و دفع، که لازمه حیات موجوداتى همچون انسان و حیوان وگیاه است، نیست. «یا حىّ الذى لیس کمثله حىّ» «القیّوم» «قَیّوم» از ریشه‏ «قیام»، به کسى گفته مى‏ شود که روى پاى خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند. کلمه‏ «قیّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در کنار کلمه «حَىّ» قرار دارد. قیام او از خود اوست، ولى قیام سایر موجودات به وجود اوست. و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبیر کامل او نسبت به مخلوقات است. قیام او دائمى و همه جانبه است، مى ‏آفریند، روزى مى‏ دهد، هدایت مى‏ کند و مى‏ میراند و لحظه‏ اى غافل نیست. هر موجود زنده ‏اى براى ادامه‏ ى حیات، نیازمند منبع فیض است. همچون لامپى که براى ادامه‏ روشنى، نیاز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن باید از «حىّ» تغذیه شوند و براى ادامه‏ ى زندگى باید از «قیّوم» مایه بگیرند. امام على (ع) مى‏ فرماید: «کلّ شى‏ء خاضع له و کلّ شى‏ء قائم به» هر چیزى تسلیم او و هر چیزى وابسته به اوست. [نقل کرده‏ اند که در جنگ بدر رسول خدا (ص) مکّرر در سجده مى‏ گفتند: «یا حىّ یا قیّوم» «لاتأخذه سنةٌ و لانوم» امام صادق (ع) فرموده ‏اند: «ما من حىّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده» هیچ زنده ‏اى نیست مگر اینکه مى‏ خوابد، تنها خداوند از خواب به دور است. خداوند حىّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست. خواب، زنده‏ ها را از خود منقطع مى‏ کند تا چه رسد به دیگران، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد. «له ما فى السموات و ما فى الارض» مالک حقیقى همه چیز اوست و مالکیّت انسان در واقع عاریتى بیش نیست. مالکیّت انسان، چند روزه و با شرایط محدودى است که از طرف مالک حقیقى یعنى خداوند تعیین مى‏ شود. حال که همه مملوک او هستند، پس چرا مملوکى مملوک دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانى همچون ما هستند؛ «عباد امثالکم» طبیعت، ملک خداست و قوانین حاکم بر آن محکوم خداوندند. اى کاش انسان‏ ها هم از مِلک او و هم از مُلک او بهتر استفاده مى‏ کردند. اگر همه چیز از خدا و براى خداست، دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خداى خالق، ما را رها کرده است؟ «أیحسب الانسان ان یترک سدى» امام کاظم (ع) از در خانه‏ شخصى بنام «بُشر» مى ‏گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو و لعبى شدند که از خانه بلند بود. از کنیزى که از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه کیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نیست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود این همه نافرمانى نمى‏ کرد. کنیز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تکانى خورد و توبه کرد. از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: اوّلین درجه تقوا و بندگى خدا آن است که انسان خودش را مالک نداند. «من ذا الذى یشفع عنده» مشرکان، خداوند را قبول داشتند؛ «لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه» ولى بت‏ها را شفیع مى‏ دانستند: «ویقولون هؤلاء شفعاء» آیةالکرسى، این پناهگاه موهوم را در هم مى‏ کوبد و مى‏ گوید: کیست که بدون اجازه‏ ى او بتواند شفاعت کند؟ نه تنها هستى براى اوست، کارآیى هستى نیز با اذن اوست. با خیال و توهم شما، مخلوقى شفیع دیگرى نمى‏ شود. شفاعت در قیامت وجود دارد، ولى با حساب و کتاب و با اذن خداوند. اگر از کسى عملى سر مى ‏زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه اى دور از خواست او کارى صورت داد. شفاعت آن است که یک موجود قوى به موجود ضعیف یارى برساند. مثلاً در نظام آفرینش، نور، آب، هوا و زمین، دانه‏ گیاه را یارى مى ‏کنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام کیفر و پاداش