سلام، ظفر دانش آموزراهنمایی شبانه روزی لردگان بود وتنها١١سال و١١ماه سن داشت وی به امام خمینی ره علاقه زیادی داشت به پدرش می گوید می خواهم به دیدار امام بروم پدر از حرف بچه گانه ظفر خنده اش می گیرد ومی گوید ما کجا امام کجا، سختی تردد، نبود امکان ارتباطی در یک روستای دور افتاده شاید حق با پدر ظفر بود که دنیا دیده بود وچنین کاری را ناممکن می دانست اما ظفر مصمم وجدی خواسته اش را مطرح کرد وسرانجام با همه مشقات سفر طولانی وغیرممکن یک روستایی نابلد را ممکن ساخت وپس از چند روز انتظار پشت درب حسینیه جماران در یک دیدارجمعی موفق به دیدار امام می شود ظفرکه مشعوف از این دیدار دلچسب بود عازم جبهه می شود ودر عملیات بیت المقدس شرکت می کند و وقتی بعد از آن به خانه بر می گردد در تابستان همان سال مجددا قصد عزیمت دارد که با مخالفت برادرش که تازه از سربازی برگشته بود روبرو می شود ظفر به برادر می گوید تو بمان ازدواج کن من می روم اما برادر می گوید تو بمان درست را بخوان من می روم این کشمکش بدون فرجام پایان یافت وهردو عزیز عازم جبهه شدند ودر عملیات رمضان در کنارهم آسمانی شدند و١٧سال بعد مسافران رمضان به زادگاه برگشتند وبا بدرقه مردم لردگان در جایگاه ابدی آرام گرفتند یادشان جاودانه، نامشان تا ابد ماندگار ضمنا سردارشهید الیاس ارجمند فرمانده دلیر اطلاعات وعملیات تیپ مقدس قمر بنی هاشم علیه السلام نیز به عنوان شهید شاخص عشایرکشور برگزیده شد سلام وصلوات خدا بر روان پاکشان