دیروز که دیدم هوا برفیِ بساط آش رو بار کردم
احساس میکنم غذای خونگی یکی از مهمترین اصول امنیت روانیِ بچه هاس!
شایدم فقط حس منه ... نمیدونم
گاهی میشنوم یه خانم میگه :
مگه من آشپزم ؟
مگه من نظافتچیم؟
و خیلی تعابیر دیگه که البته در ذاتش خیلیم کار محترمیه ولی خانوما چون تحت فشار روانی انجامش میدن نمیتونن قبولش کنن
... خودمم گاهی میگم ولی واقعا گذرا هست و حسدرونیم نیست اما بالاخره آدمیزادگاهی خسته و کم ظرفیت میشه ،،، گاهی وقتا باشه خب
طبیعیه !
یه خاطره بگم براتون
خالی از لطف نیست
پارسال که محیارو برای ثبت نام مدرسه بردم مشاور ازش خواسته بود خانواده اش رو بکشه ...
محیا یه خونه کشیده بود که از دودکشش دود بیرون میومد
من و پدرش رو هم قد هم و ایستاده کنار هم کشیده بود و علی اکبر با کمی فاصله از ما ولی هم قد ما بود!
مشاور گفت شما اهل پخت و پز هستین؟
گفتم بله .. اکثرا غذای خونگی میخوریم
گفت از نقاشی محیا مشخصه ...
این دود نشونه اینه که توی خونه شما غذا درست میشه و بوی غذا میپیچه
محیا میدونه شما غذا تدارک میبینید و شما براش اعتمادسازی کردید که حضور دارید و به فکرش هستید
و نکته جالب بعدی که گفت این بود که برادر بزرگتر به اندازه مامان و بابا توی نگاه محیا جایگاه داره
(حتما شنیدین فرزند اول ، مادر فرزند دومه)
خلاصه
خواستم بگم
امشب یه غذای گرم درست کنین
بذارین بوی مطبوعش توی خونه بپیچه و دور هم بشینید و غذا بخورید
ساده بگیرید
نیازی به تشریفات نیست
کنار هم باشید و بذارید توی این سرما دلاتون گرم باشه
بچه ها برای داشتن امنیت روانی نیاز به امکانات مادی و پیچیدگی های فکری ما ندارن
هیچ قابی موندگارتر از تصویر سفره ای که همه اهل خونه دورش نشستن نیست
این هدیه بی هزینه رو به فرزندانتون بدید و خودتون از دیدن برق چشماشون لذت ببرید🌹
#دلنوشته