‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸آمادگی برای زیارت وجیزه پنجم ✍گاهی اوقات صبر و شکیبایی در سختی ها سبب میشه که روح انسان به تعالی برسه ،مثل زمانی هست که خیلی از ما تجربه اش راداشتیم تو مراسم های مذهبی که خودت تنهایی با خدا خلوت می کنی و راز و نیاز میکنی... 🍃رفتن به سوریه و زیارت از همین دست اقدامات هست. اما واقعا" زمان کم بود و ما دو شب بود که خوب نخوابیده بودیم. البته تجربه نخوابیدن چند روز و شب‌ در عملیات رو داشتیم. 🍃مزار حضرت زینب کبری وتمام مزارهای شریف که با آن مواجه می شدیم عطر غربت کربلا میداد. اصلاً بوی کربلا رو می شد همه جا حس کرد . واقعا حالت خاصی به آدمی دست میداد . محله های تنگ و باریک و باکمترین خدمات شهری و امکانات رفاهی! 🍃خانه های تو در تو و گاها" انگاری در پادگان نظامی هستی و یا اینکه وارد زندان شدی و یا وارد محلی که می خواهند از فردی بازجویی نمایند. 🍃به هر حال همه ی لحظه ها پشت سر هم ردیف شده بود و مجالی برای پرسه زدن نبود. و هر آنچه از مظلومیت خاندان اهل بیت در آن سال‌ها بگویم کم گفته ام... مقام و مقبره حضرت رقیه که ساده و بی آلایش بود مقبره ای کوچک و با نمادهای مذهبی و نوری کوچک وکم سو روشن در آن...دست گناهکار ما را روز رستاخیز همین دختر سه ساله بگیرد چه شود😔 🍃 بقعه ای دیگر و نسبتا" کوچک که با نوری سبز و قرمز داخلش روشن بود. حدود ده دوازه متر که معروف به رأس الحسین علیه السلام نامیده میشد. و در گوشه ای از ان محل پایه ای بود که معروف بوده به محل قرار گرفتن سر آقا امام حسین علیه السلام و سنگهایی با پوشش قرمز و سبز که نشان رأس ها بود. در آن مدت کم خواندن دعا زیارت و نماز واقعا دشوار بود و مدام در حال دویدن بودیم از این محل به آن محل دیر می جنبیدیم از اتوبوس جا مانده بودی. 🍃قبرستان باب الصغیر هم بود که بیشتر به خرابه ای شبیه بود با آنکه بسیاری از سادات و مورخان و محدثان اسلامی در آن مدفون بودند. اما بسیار بد نگهداری می شد. 🍃نمیدانم کجا بود اما یادم هست که قبر معاویه بود درخرابه ای کنار قبرستانی که مخروبه بود بدون هیچ نام و نشانی ، نام و نشان بود نه به عظمت معاویه 🍃مزاردختر امام حسین آمنه ملقب سکینه و هم چنین قبر ام کلثوم نیزدر کنار هم و با فاصله ای اندک از هم قرار داشت. می بایستی از داخل منزل دو یا سه نفر رد میشدیم تا به این مقبره می رسیدیم. ومحلی که به سختی جای طواف داشت کوچک و تنگ و بسیار محقر همه ی زائران خون گریه می کردند از این همه مظلومیت واقعا آن حالت در جای دیگری به حقیر دست نداد. 🍃مزارهای دیگری هم بود و واقعا به خاطر ندارم از این بخش به بعد هرکجا میرفتیم دو عرب با لباس نظامی و شخصی که کت به تن داشت وبافاصله ما را تعقیب میکردند.و در سر پیچ کوچه ای آنها را گرفتیم و از خجالتشان در آمدیم... 🍃وارد صحن مسجد جامع اموی شدیم که بسیار زیبا و چشم نواز و دلنواز بود. حیف که زمان کم بود و فردی که توضیح میداد هم این کاره نبود. محلی که به سبک معماری اروپایی ساخته شده بود.درداخل مسجد. مقام حضرت خضر ؛ هود، یحیی و محلی که به شکل چاه بود و معروف بود که سر حضرت یحیی را در آنجا گذاشته اند. مقام امام سجاد و رأس الحسین هم در همین مکان دیده می شد. نماز ودعا و توضیحات دست و پا شکسته ی راهنما حالات معنوی را دستخوش تغییر میکرد. 🍃بازار حمیدیه شام هم یکی از زیبا ترین مراکزی بود که به شکل عبوری از آن گذشتیم. اصلا اجازه ندادند واردش شویم ولی از همین مسجد اموی به آن بازار راه داشت. 🍃معبد ژوپیتر هم که خدای رومیان باستان بوده در همین بازار و مسجد اموی بود. ویرانه های دیوارهای و ستون‌های سنگی عظیم این معبد چشم نواز بود. 🍃از کنار موزه دمشق و قصر اسعد پاشا هم عبوری رد شدیم و فقط به معرفی آنها اشاره ای شد. اما وقتی به کوه قاسیون دمشق رسیدیم محلی شد برای استراحت و کمی تأمل در عبادات و مناجات محلی واقعا عرفانی ،محلی که پیامبران الهی ابراهیم، موسی عیسی لوط و ایوب در آن نماز گذارده بودند. محل سکونت حضرت آدم و محل قتل هابیل به دست قابیل بوده و... 🍃چند مقبره و زیارت گاه هم در اطراف شهر دمشق رفتیم که بسیار زیبا و در محله های سنی نشین بودند. مسجدی بسیار زیبا که اگر اشتباه نکنم شاید به مسجد سلمان فارسی معروف بوده... 🍃شب باز هم به همان اردوگاه بازگشتیم برای استراحت و غذا همان شب هم رزمندگان زائر با آنهمه سختی و کم خوابی پس از چند ساعت استراحت در جای جای مقر به اقامه نماز شب پرداختند و حالات عجیبی داشتیم. 🌸والعاقبه للمتقین 🌸ان شاءالله این نوشتار ادامه خواهد داشت 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷