دختر ِزیبای فردوسی انار آورده است برگِ سبزی از برایِ یادگار آورده است سیب ِلبخندی کنار ِچال های گونه اش ترش و شیرین،بوسه های آبدار آورده است دامنِ چین چین خود را میتکاند کم کَمَک با همین ناز و ادهایش به بار آورده است! گیس هایش را به باد ِهرزگی نسپرده است روسری را با گلِ گیسو کنار اورده است از هلالِ روی ماهش شب چراغانی شده ماه ِرویش را برای شامِ تار آورده است عطر یاسِ چادرش دیوانه کرده باغ را یاسهای چادرش را بیشمار آورده است وه کنار این همه یاقوت و عطر زعفران این همه عاشق کشی بهرچکار آورده است؟ پسته ی لبهاش را با خنده ای وا میکند پسته ها را از کدامین شاخسار آورده است؟ این کمان ابرو دمار از روزگار من گرفت نیزه اش را با دو چشمان خمار اورده است! اهل گرمای جنوب و شهرِ زیبای انار از کویرستانِ دستانش بهار آورده است دخترک با لهجه ی شیرین فردوسیش گفت: نارهااااا را بابت آموزگار آورده است.😇 معلم واقعی کسی بود که اندیشیدن به من اموخت نه اندیشه ها را 🔸 معلم عزیزم تقدیم به دختران نجیب شهرانار[شهر فردوس]بمناسبت روز معلم🌹 @nabzeghalam