👹🖤
یحیی(ع) در میان کوخی که داشت ماند و درِ آن را بست. چندان نگذشت که ناگاه ابلیس از سوراخی که در دیوار آن کوخ بود وارد شد.
یحیی(ع) او را در هیئت و قیافهای بسیار عجیب دید که انواع وسایلی را که برای به دام انداختن انسانها به کار میگرفت با خود آورده بود تا یحیی(ع) را به خود جلب کند.
یحیی(ع) از او سؤالاتی کرد از جمله پرسید: «چه چیزی از همه بیشتر چشم تو را روشن میسازد؟»
ابلیس گفت: «زرق و برق زنها، آنها دامهای من هستند (توسط زرق و برق آنها دلها را میربایم و انسانها را گمراه میکنم) هرگاه نفرینها و لعنتهای صالحان در مورد من مرا غمگین میکند نگرانی خودم را به وسیله آنها آرامش میدهم».
یحیی(ع) پرسید: «آیا هیچگاه بر من چیره شدهای؟»
ابلیس گفت: نه، ولی تو دارای یک خصلت هستی که مرا خشنود کرده (و امیدوار نموده که بتوانم به وسیله این خصلت بر تو راه یابم).
یحیی(ع) گفت: آن خصلت چیست؟
ابلیس گفت: «تو سیرخورنده هستی، امید آن را دارم که از همین راه وارد شوم و تو را از بعضی از شبزندهداری و نمازهای شب باز دارم».
یحیی(ع) به این موضوع توجّه و دقّت مخصوص کرد و به ابلیس گفت:
«إِنِّي أُعْطِي اَللَّهَ عَهْداً أَلَّا أَشْبَعَ مِنَ الطَّعَامِ حَتَّى أَلْقَاهُ؛
من با خدا عهد کردم که هیچ گاه تا آخر عمر، از غذا سیر نخورم»
ابلیس گفت:«من هم با خدا عهد کردم تا آخر عمر هیچ مسلمانی را نصیحت نکنم». سپس ابلیس از نزد یحیی(ع) رفت و دیگر هرگز نزد یحیی(ع) نیامد!
#اللهم_عجل_لولیک_فرج@nadidani