روایت دوم آن ۹نفر من🌹 دست 🌹وپا را بلند میکنم میگم الان خبر مرخصی رابهشون دادم بچه ها برانکارد آوردن بدندها را بعد شناسایی جمع می‌کردند 🌹یکی فریاد زد سا کهای شون راببین همه دور قتلگاه جمع شدن شهید اسحاقی متفرقشان میکرد بروین باز هوا پیما میاد تجمع نکنید چند نفر باشن تکه بدنهارا یکی یکی برمی داشتم میگفتم مصطفی.. .🌹.محسن....🌹 نگاه کن... ده ثانیه قبل پیش آنها بودم... حالم مساعت نبود .. به مصطفی🌹ومحسن🌹 گفتم ببینید .... بچه ها همه رفتند یکی ازساکها را آوردم پیش سید ساک هایشان رانگاه کن محسن اینها خسته بودند سه ماه است در دوعملیات شب روز بیدارند.. همه بچه ها جمع شدند تا آوار برداری کنندسنگر را ... گفتم اول انهای که دوراطراف.. سنگر است رابیارید... همه نالان... یکی ساکها سوخته شان رابر سر میزد.. یکی بر بدنهایشان را بوسه باران میکرد 1یکی میگفت این 🌹سعید غفاریان 2یکی میگفت این🌹 محمود خیری 3یکی میگفت این بدن چاک چاک 🌹غلامعلی اعرابی است 4دیگری فریاد میزد بچه ها این🌹 یزدان حیدری اینجاست 5دیگری میگفت این بدن پاره پاره 🌹محمد احمدی است 6🌹یونس خاری هم شناسایی شد 7🌹شهید حسین حیدری راهم شناختند 8🌹بدن غرق خون رضا کلاتهی مشخص شد 9شهید🌹حسن شهر آبادی هم راداخل برانکارد گداشتن وقتی گفتم یکی یکی ببرید به سنگرمعراج ندای ناله همسنگران بلندشد بیشترین صحنه ای که دلم را بیشتر بدرد اورده است صورت تنهای یک از شهدا را پیدا کردند بافاصله دادن بمن گفتند حامی ای صورت کیه نشستم دوزانو گفتم 🌹السلام علیکم یا انصارسیدالشهدا وداع همرزمان با🌹 شهدا صحنه دیدنی بود وبغض ها رها میشد مجروحین هم را سریع تخلیه شدند همین لحظه یک نفر صوت میزنه انطرف خاکریز همه را جلب توجه خود کرد نیروهای جدید جابجایی امدند بچه ها وقتی شنیدند نگاهی به این ابدان مطهر ... ناله شان بلندتر.. یکی ساک انها را بلند میکرد یکی دستشان را ... میگفت بلندبشید باید بیریم..‌ کنترل ناله ها ... وجدا نمودن آغوش درهمدیگر.. مشکل بود... همین لحظه جمعی رزمندها نشستند گفتند ما نمیریم مرخصی هستیم باید راه انها را ادامه بدیم که من رفتم به زور انهارا بلند کردم بوسیدم .... بروید مرخصی نیروهای جدید امدند ابدان مطهر بر دست نیروهای همسنگر شهدا بسمت 🌹معراح اسکله.. نیروها هم نالان بسمت خدروها جابجایی نیروهای جدید مات مبهوت ایستاده واین صحنه را نگاه می کنند لودر امد منبع بنزین قایق ها دراسکله که اتش گرفت براثر بمباران سریع خاموش کردیم تا گرا نشود برای توپخانه عراق در جابجایی نیرو های یگان دریایی هنگام بمباران فرود راکت جنگنده وحضور نیروها جدید هم زمان بود.. خبری از برادران آزادی مظاهر ومهدی گرفتم.. پیدا نبودند نگران شدم.. ازهرکس سوال کردم.. مظاهرو مهدی کو میگفتند ندیدیم.. فکر کنم اقای عباس بابایی بود گفت من قبل از بمباران توسنگر پشتی فرماندهی بودند.دیدم انها را... دادبیدا کردم برید بیل دستی بیارید بچه ها زیر اوار سنگرند اگر درشون نیاریم زنده بگور میشن زود باشید توسنگرند خفه شدند من دور سنگر میچرخیدم تاروزنه ای پیدا کنم من دور سنگر میچرخیدم تا روزنه ای پیدا کندم گونی سنگری مشخص شد وبعداز فعالیت سخت روزنه ای پیدا کردم صدا بچه هارا در داخل سنگر میشنیدیم همه کمک کردند خاکهارا کنار زدیم وقتی گوشه پنجره سنگرا راباز کردیم تا هوا به داخل سنگربرود برادران آزادی ودونفر دیگر خوشحال اگر کمی دیر میرسیدیم ومتوجه نمیشدیم همه داخل سنگر زنده به گور میشدند یکی یکی را از دل خاک بیرون اوردیم وهمه صحیح سالم خداراشکر کردیم رفتم نیروهای جدیدراهدایت کردم وهمه بچه ها یگان دریایی جابجا شدن به سیدمصطفی اطلاع دادم وگفتم سری به زخمی ها واورژانس اسکله می زنم میایم زود زخمی ها را جابجا واز زخمی های اورژانس دیدن وامبولانس هم اماده تا انها را انتقاق دهند از خستگی رفتم داخل سنگر شهیداسحاقی بود گفت خدا قوت بلندشو گردان عاشورا لشگر هادی بصیر نیروهایش عازم خط است وضیعت خط نامناسبه نیرو مهمات غذا استحکامات چند ماشین هم باید بره ان طرف آب سکاندران را ببر مسیرراه ترابری را توجیع بشن ونیروهای جدید آشنابه کاربشن هرچه مهمات اسکله است اول انتقال بعدبرو اون طرف اسکله وادامه عملیات نقل وانتقال با قایقها ومن ماندم با ثانیه های شهادت در کناراین9نفر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 والسلام حامی یگان دریایی لشگر ویژه ۲۵ کربلا کانال🌹175نفر🌹 @nafar175