مقدمه کتاب علل گرایش به مادّی‌گری؛ تحوّلات روحی مولف* ┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ تا آنجا که من از خودم به یاد دارم از سنّ سیزده سالگی این در من پیدا شد و حسّاسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به پیدا کرده بودم. -البتّه متناسب با سطح فکری آن دوره- یکی پس از دیگری بر اندیشه‏‌ام هجوم می‌آورد. در سالهای اوّل مهاجرت به که هنوز از مقدّمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشه‌ها غرق بودم که شدیداً میل به «» در من پدید آمده بود. وجود هم حجره را تحمّل نمی‌کردم و حجره فوقانی عالی را به ‏ای_دخمه_مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشه‌های خودم بسر برم. در آن وقت نمی‌خواستم در ساعات فراغت از و به موضوع دیگری بیندیشم، و در واقع، ﷼اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنکه مشکلاتم در این مسائل حل گردد، بیهوده و اتلاف وقت می‏‌شمردم. مقدّمات عربی و یا فقهی و اصولی و منطقی را از آن جهت می‏‌آموختم که تدریجاً آماده بررسی اندیشه بزرگ در این مسئله‌ بشوم. به یاد دارم که از همان آغاز که در مشهد مقدّمات عربی می‌خواندم، و و ﷼متکلّمان -هر چند با اندیشه‌هایشان آشنا نبودم- از سایر و و از و در نظرم عظیم‏‌تر و فخیم‌‍‏تر می‏‌نمودند تنها به این دلیل که آنها را قهرمانان صحنه این اندیشه‌ها می‌دانستم. دقیقاً به یاد دارم که در آن سنین که میان 13 تا 15 سالگی بودم، در میان آن همه علما و فضلا و مدرّسین حوزه علمیه مشهد، فردی که بیش از همه در نظرم بزرگ جلوه می‌‏نمود و دوست می‌داشتم به چهره‌اش بنگرم و در مجلسش بنشینم و قیافه و حرکاتش را زیر نظر بگیرم و آرزو می‌کردم که روزی به پای درسش بنشینم، مرحوم «آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی» مدرّس در آن حوزه بود. آن آرزو محقّق نشد، زیرا آن مرحوم در همان سالها (1355 قمری) در گذشت. پس از مهاجرت به قم گمشده خود را در یافتم. همواره مرحوم آقا میرزا مهدی را بعلاوه برخی مزایای دیگر در این شخصیت می‌دیدم؛ فکر می‌کردم که روح تشنه‌ام از سرچشمه زلال این شخصیت سیراب خواهد شد. اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از «مقدّمات» فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در «» را نداشتم، امّا که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته می‌شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا می‌کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه‌ای این درس مرا آنچنان به وجد می‌آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می‌یافتم. بخش مهمّی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس -و سپس در درسهای دیگری که در طی دوازده سال از الهی فرا گرفتم- انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می‌دانم. راستی که او «» بود... ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ *مرتضی مطهری، علل گرایش به مادّی‌گری، صفحات ۹ و ۱۰