هدایت شده از 
شب شب طنین سرد پایانی ز غم لبریز بود بخت ما بود ار نه شب را صوت خوشتر نیز بود خیره ماندم ساعت بی رحم را، بر قلب من لحظه لحظه ضربه میزد، نیزه هایش تیز بود عمر خود را دیدم انگاری که یک ربعش کم است رفت عمرم گرد آن میزی که مرگم نیز بود