#قصه_شب
🐭 موش موشی
توی یه دشت خوشگل و سر سبز خانوادهاي زندگی میکردن که به خانواده مموشیا مشهور بودن ….
مامان موشه و بابا موشه ده تا بچه داشتن. بین این ده تا بچه مموشیا یکیشون شبا دیر می خوابید اسمش موش موشی بود..
یه بچه موش زرنگ و ناقلا..از بس شبا دیر میخوابید روزا تا لنگ ظهر خواب میموند ..
خواهر و برادرش صبح زود میرفتن توی دشت مشغول بازی و شادی اما موش موشی قصه ما تو خواب ناز بود…
وقتی بیدار میشد همۀ مموشیا خسته بودن گشنه بودن و حال بازی کردن با موش موشی رو نداشتن. موش موشی تنها یه روز رفت تا برای خودش یه خونه دیگه زندگی کنه.
رفت و رفت و رفت تا رسید به خانوم جغده …
گفت: خانوم جغده من موش موشی بیام پسر شما بشم؟ من دوس ندارم شبا زود بخوابم ولی همۀ تو خونه ما زود میخوابن …
خانوم جغده که فهمیده بود موش موشی وقت نشناسه گفت: باشه پس امشبو بیا خونه ما ولی حق نداری تا صبح بخوابی …موش موشی شاد شد و زودی قبول کرد.
نیمی از شب گذشته بود، موش موشی گشنش شده بود آخه همۀ وقت سرشب غذا می خورد.
گفت: خانوم جغده من غذا میخوام …
خانوم جغده گفت: ما تا نصف شب هیچی نمیخوریم آخه ما جغدیم…
موش موشی گفت: آخه من موشم سرشب غذا می خورم …
خانوم جغده گفت: ولی اگه میخوای با جغدا باشی باید تا نصف شب صبر کنی بعدشم باید تمام روز رو بخوابی…
موش موشی که فهمیده بود چه اشتباهی کرده زد زیره گریه و گفت: من میخوام برم پیش خانواده مموشیا…دلم براشون تنگ شده .
اگه برم خونمون قول میدم منم شبا زود بخوابم ..
خانوم جغده که دید موش موشی پشیمونه و دلتنگ موش موشی رو برد رسوند به خونه مموشیا..
همۀ که نگران موش موشی بودن بغلش کردن و بهش قول دادن همۀ وقت باهاش بازی کنن …موش موشیم قول داد که مثه همۀ خونوادش شبا زود بخوابه تا روزا باهاشون تو دشت بازی و شادی کنه…
✅جهت سفارش
#تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@naghashi_ghese