#داستان_کوتاه(۱)
⚫️ آرایشگر زمان
✍محمد محمدی
🔻در کوچه ای تنگ و تاریک، آرایشگری وجود داشت که مشتریانش او را به عنوان بهترین آرایشگر شهر میشناختند، اما هیچکس نمیدانست راز واقعی او چیست؟
🔻او به جای قیچی و شانه معمولی، از ابزارهایی استفاده میکرد که به شکلی غیرقابل توضیح، میتوانستند زمان را تغییر دهند. هر کسی که نزد او میرفت، میتوانست بخشی از گذشته یا آینده خود را «آرایش» کند.
🔻یک روز، امیرعلی، مردی که از اشتباهات گذشتهاش پشیمان بود، تصمیم گرفت به این آرایشگر مراجعه کند. وقتی وارد مغازه شد، بوی عجیبی از ترکیب عطر قدیمی و آهن داغ در فضا پیچیده بود. آرایشگر با لبخند گفت: «چه میخواهی؟ مدل مو یا مدل زندگی؟»
🔻امیرعلی با تردید پاسخ داد: «میخواهم گذشتهام را تغییر دهم.»
🔻آرایشگر ابزار عجیبی را از کشوی میز بیرون آورد که شبیه به قیچی نبود، بلکه شبیه یک ساعت با عقربههایی در حال حرکت بود. او به امیرعلی گفت: «هر چیزی را که میخواهی تغییر دهی، به من بگو. اما یادت باشد، هر تغییری، بهایی دارد.»
🔻امیرعلی شروع کرد به صحبت درباره انتخابهایی که باعث شکستهایش شده بود. آرایشگر با دقت گوش داد و سپس گفت: «چشمانت را ببند.» وقتی امیرعلی چشمانش را باز کرد، خود را در گذشته دید، درست در همان لحظهای که باید تصمیم مهمی میگرفت. این بار، تصمیمش را عوض کرد و با لبخند به زمان حال بازگشت.
🔻اما وقتی از مغازه خارج شد، متوجه چیزهای عجیب دور وبرش شد. دنیا به نظرش غریبه میآمد، دوستانش او را نمیشناختند، و حتی آینهای که در خیابان دید، تصویری متفاوت از خودش نشان میداد. او با ترس به همان خیابان برگشت، اما آرایشگر و مغازهاش ناپدید شده بودند.
🔻امیرعلی تنها در خیابانی خالی ایستاده بود و به تصویری که از خودش میدید، خیره شد. آیا او واقعاً زندگیاش را بهتر کرده بود؟ یا آرایشگر زمان چیزی از او گرفته بود که هرگز نمیتوانست بفهمد!
#نقد_خبر
t.me/Naghde_khabar
t.me/otaghe_khabar3
chat.whatsapp.com/BS3YfJXe7XDAf5hamOLlix
chat.whatsapp.com/InvWRf4s1OGJU3Mfp9jOI5
eitaa.com/Naghde_khabar