انسانیت یا حیوانیت؟ مسئله این است! در جنگ‌های قدیم، هر لشکر صاحب پرچمی بود و آن پرچم ارزش خاصی برای سربازان داشت، و کاهنانِ معبدِ الحادِ جدید هم دانسته‌اند که نمی‌توانند بدون پرچم به مرزهای خداپرستی و دین‌گرایی هجوم بیاورند، برای همین شعارهایی برگرفته‌اند تا مردم را از دینشان دور کرده و به سوی خود بکشانند. یکی از مهم‌ترین و رایج‌ترین این شعارها، دعوت به «انسانیت» است؛ این شعار تازه نیست و شاید اصل آن به پروتاگوراس، سوفسطائی مشهور یونانی بازگردد که انسان را «مقیاس همه چیز» می‌دانست [1] اما در ایتالیای نیمه‌ی قرن پانزدهم به شکل یک مکتب پرطرفدار درآمده و از آنجا به دیگر کشورها سرایت کرد. دین‌ستیزان، «انسانیت» را در مقابل «عبودیت» و «دین‌مداری» قرار داده‌اند، زیرا انسانیتِ مد نظر آنها به جای اینکه تفکری خدامحور باشد، انسان‌محور است [2] و سپس در تفسیر درست انسان نیز به خطا رفته و به نتایجی متناقض برخورده‌اند که کسی جز دین‌ستیزِ عامی را دل‌شاد نمی‌کند، و انگار که ابن قیم در وصف آنها سروده است: هربوا من الرق الذي خلقوا له ... فبلو برق النفس والشيطان [3] «زمانی که کوپرنیک گفت زمین مرکز هستی نیست، انسانِ اروپایی احساس کرد که کرامت او صدمه دیده و مرکزیت خود در وجود را از دست داده است، اما وقتی داروین نظریه‌اش را مطرح کرد، کرامت انسان بزرگ‌ترین لطمه‌ای که در تاریخ دید را دریافت کرد» [4] تا جایی که جولیان هاکسلی –زیست‌شناس خداناباور- اعلام کرد که «بعد از نظریه‌ی داروین، دیگر انسان نتوانست از حیوان‌دانستن خود دوری کند!» [5] «آری، داروین حکم مستقلی نسبت به انسان‌ها صادر نکرد، اما کسانی که بعد از او آمدند، حکم‌هایی دادند، آن هم چه حکم‌هایی! اصل نظریه‌ی داروین را با اهدافی مغرضانه گرفته و در راستای مطلوب خود نشاندند... و تنها این نبود، بلکه انسان را زیر سلطه‌ی قوانین مادی بردند! انسان به اختیار خود تکامل نیافته بود، بلکه قوانینی مادی او را بدون اراده‌اش به اینجا کشانده بودند!» [6] انسان دیگر حیوانی در میان دیگر حیوانات بود و تنها افتخار او جنایت [7] و یا به تعبیر استیون هاوکینگ «تنها یک پس‌مانده‌ی شیمیایی در یک سیاره با اندازه‌ی متوسط» [8] شده بود، و جان گری -فیلسوف خداناباور- هم میخ آخر را بر تابوت او کوبید و گفت که «حضورش بر روی زمین چیزی جز یک سرطان نیست!» باز هم می‌گویند دین ما انسانیت است؟! «اگر اخلاق یک فرایندِ تکاملِ ژنتیکی مانند غریزه‌ی حیوانات باشد، بر چه مبنای معقول و منطقی‌ای فقدانِ اخلاق در شخصی را محکوم کنیم؟ چگونه می‌توان جهش ژنتیکی را محکوم کرد؟!» [9] باز هم می‌گویند دین ما انسانیت است؟ چه غم‌انگیز خود را فریب می‌دهند... پی‌نوشت‌ها: [1] مکتب‌های فلسفی، ترجمه‌ی پرویز بابایی، انتشارات نگاه، ص 119 [2] العلمانية، سفر الحوالي، دار الهجرة، ص 462 [3] القصيدة النونیة، ابن قيم الجوزية، مكتبة ابن تيمية، ص 308 - یعنی: «از بندگی که برایش خلق شده بودند گریختند و به بردگی نفس و شیطان درآمدند!» [4] العلمانیة، ص 96 [5] همان، به نقل از معرکة التقالید، ص 52 [6] همان، ص 197 [7] آیا باید ساد را بسوزانیم، سیمون دوبوار، ای‌بوک، ص 59 [8] Why Our Universe Is Just Right for Life, Paul Davies, p 222 [9] The Case Against Moral Atheism, Ken Wheeler, p 28 ☑️ @naghdeelhad