کانال نقد الحاد
#عقل_در_قربانگاه_خداناباوری (بخش دوم) نتیجهٔ فرار خداناباوران از برهان نظم به سوی داروینیسم تصادفی،
(بخش سوم) مغز، ابزار کر تنها اتم در هستی وجود دارد و هرچیز دیگری، افسانه‌ای است که علم مدرن آن را تایید نمی‌کند. عصر دوگانه‌ها به پایان رسیده و انسان، پس از آنکه تصویر برجسته‌ای از موجودی بود که از تسلیم شدن در برابر قانون فیزیک خودداری می‌کند، بخشی از طبیعت شده؛ زیرا جوهرش لطیف‌تر از ماده است. این، شعار بزرگی است که توسط خداناباوران مطرح شده و حاوی تکبر و تعصب به علم بدون دلیل است. خطرناک‌تر از آن، این باور است که «جهان، اتم متحرک است، نه چیز دیگری» که علم ما دربارهٔ اینکه جهان، تنها اتم است را دچار شک می‌کند. برای درک حقیقت بحران، باید به ثانیه‌های نخست مهبانگ (بیگ‌بنگ) برگردیم و بپرسیم: در آن زمان چه بود و پس از آن چه شد؟ هستی از نیستی منفجر شد، سپس حرکت سریع در جهان مادی در حال انبساط از هر طرف، ادامه یافت. در جهانی مادی که خدایی از هیچ خلقش نکرده و کارش را قانونی تنظیم نکرده که با خرد و قدرت ایجاد شده، هیچ دلیلی وجود ندارد که مغزمان برای تفکر سالم و آماده برای درک دنیای اطرافمان آفریده شده باشد. مغز، تنها اتم‌ها و سلول‌های انباشته شده‌ای است، نه چیزی بیش از این. آیا با ترکیب اتم‌ها، سلول‌ها و عصب‌ها، طبیعت ابزاری به ما می‌دهد تا جهان را آن گونه که هست، درک کنیم؟! چه چیزی باعث می‌شود اتم‌ها، سلول‌ها و عصب‌ها، به آگاهی درست ما از جهان اهمیت دهند؟ حتی اگر این را بخواهد؛ چه چیزی توانایی این کار را به آن می‌دهد، در حالی که آن که چیزی ندارد، نمی‌تواند نداشته‌اش را ببخشد. سی. اس. لویس، در توضیح این مشکل، می‌گوید: «وقتی عقل کاملاً به من و مغز نیز به بیوشیمی وابسته است و بیوشیمی نیز (در دراز مدت) به جریان‌های بی‌معنای اتم‌ها متکی است؛ پس نمی‌توانم بفهمم که فکر آن عقل‌ها چگونه باید از صدای بادی که از میان درختان می‌وزد، اهمیت بیشتری داشته باشد». [1] اینجا دربارهٔ تصادفی بودن داروینیسم و ضرورت عدم اعتماد به مغز صحبت نمی‌کنیم، بلکه دربارهٔ امکان وجود عقلی عاقل سخن می‌گوییم، اگر ماده با اتم‌هایش، همه‌چیز بوده و کار مغز، فراتر از تعامل درونی، در این مادهٔ محبوس در جمجمه نیست. بسیاری از خداناباوران، به صراحت شهادت داده‌اند که جهانی که تنها به فیزیک باور دارد و وجود خدا را انکار می‌کند و چیزی جز قانون حرکت و تغییر مادی نمی‌داند، لزوماً ما را از اعتقاد به وجود مغزی محروم می‌کند که جهان را آن‌گونه که هست، می‌فهمد. شهاداتشان در این مورد، بسیار گسترده‌تر از آن است که در اینجا محدود شود. آنان در این شهادات، به بحران مغز اتم و نورون‌ها اذعان دارند. 🔸هالدین، زیست‌شناس معروف تکامل‌گرا و خداناباور، می‌گوید: «اگر فعالیت ذهنی من به‌طور کامل توسط حرکات اتم‌ها در مغزم تعیین می‌شود، پس دلیلی ندارم که گمان کنم باورهایم درست است. در نتیجه دلیلی ندارم که گمان کنم عقلم از اتم تشکیل شده است». [2] 🔸فیلسوف خداناباور، پاتریسیا چرچلند، می‌گوید: «سیستم عصبی، موجود زنده را قادر می‌سازد تا چهار عملکرد را با موفقیت انجام دهد: تغذیه، فرار، جنگیدن و تولیدمثل. تلاش اصلی سیستم عصبی این است که به اعضای بدن بگوید برای بقای موجود زنده، کجا باید باشند. بی‌شک حقیقت در اولویت آخر است». [3] 🔸روزنبرگ، فیلسوف خداناباور در اشاره به ماهیت مادی مغز، به این نکته اشاره کرده که مغز، مجموعه‌ای از نورون‌هاست و هر نورون، به صورت جداگانه، در چهارچوب همکاری با دیگر نورون‌ها کار می‌کند. اگر کار هر نورون به‌تنهایی را تجزیه و تحلیل کنیم، هرگز اندیشه یا پاره‌اندیشه‌ای در آن نخواهیم یافت. پس محصولش مادی محض است. اما اگر کل تصویر را جمع آوری کنی، گویی به چیزی فکر می‌کنیم، اگرچه در حقیقت به چیزی خارج از مغزمان فکر نمی‌کنیم. [4] اینجا با مشکلی روبه‌رو هستیم که خلاصه‌اش این است که پیش‌فرض ماده‌گرایانهٔ خداناباوری، نتیجهٔ ادعا شده را باطل می‌کند و عقل فیزیکی‌ای که توسط صفات اتم اداره می‌شود، قادر به تولید عقلی نیست که بداند یک محصول فیزیکی محض است. از این رو، روزنبرگ اعلام کرد که همهٔ تلاش‌ها برای اثبات اینکه مغز قادر است دربارهٔ چیزی در جهان، صادقانه فکر کند، شکست خورده است. [5] ماده‌گرایی ناتوان از توضیح وجود یک مغز عقلانی است که جهان را درک می‌کند؛ زیرا اگر افکار و احساسات ما اثر فیزیکی محض این ماده‌ای باشد که محدودیت‌هایش را در ماهیت صفاتش می‌دانیم؛ در آن صورت، جهان خارج را منعکس نمی‌کند، بلکه تعامل درونی خودش را نشان می‌دهد. ادامه دارد... ☑️ @naghdeelhad