#عقل_در_قربانگاه_خداناباوری (بخش چهارم - پایانی)
راه برون رفت از این بن بست چیست؛ جایی که خداناباوری، خداناباوری را نابود میکند؟
پس از سخنرانی داوکینز در سال ۲۰۱۱، فیلسوف آمریکایی، پل کوبان، از داوکینز دربارهٔ ادعایش مبنی بر اینکه خداناباور در دیدگاه طبیعتگرایانه، از نظر عقلانی از مؤمن برتر است، پرسید؛ زیرا طبق کتاب داوکینز، «رودخانهای از بهشت»، همۀ ما به ساز دنای (DNA) خود میرقصیم: چگونه یک خداناباور میتواند در زمینهٔ عقلانیت از دیگران پیشی بگیرد، وقتی مغز او مانند دیگران، اسیر فیزیک کور است؟!
داوکینز در پاسخ به کوبان گفت که نیروهای مادی یکسان، ممکن است نظرات متفاوتی ایجاد کنند! سپس داوکینز از کوبان پرسید: «آیا مشکل شما این است که با وجود اینکه مغز ما از نیروهای یکسان تشکیل شده، به نتایج متفاوتی میرسیم؟»
کوبان پرسش خود را تکرار کرد و گفت «سؤال من این است: چرا خداناباور باید فکر کند که عقلانیتر از مؤمن است، اگر نیروهای یکسانی در هر دوی آنها کار میکنند که خارج از کنترلشان است؟».
داوکینز با پرسشی به این پرسش پاسخ داد و گفت: «اگر میخواهی از من بپرسی که چرا اینقدر مطمئن هستم که عقلانیت علمی من، پاسخ درست است، پاسخم این است که چون کار میکند (it works)». [1]
متأسفانه داوکینز مهمترین ایراد به عقلگرایی خداناباورانه را درک نکرد. این برای شخصی که برای دفاع از خداناباوری، به مدت نیمقرن به وسیلهٔ بحث و جدلهای گسترده مبارزه کرده، بسیار شرم آور است!
علاوه بر این، بهرهمندی از تفکر برای رسیدن به بقا، دلیلی بر این نیست که عقل لزوماً به حقیقت راهنمایی میکند؛ زیرا برای اثربخشی، توانایی سازگاری کافی است، نه توانایی رسیدن به حقیقت و سازگاری نیز ممکن است از طریق وهم حاصل شود. چقدر سخن خداناباوران دربارۀ این زیاد است که اجماع ملل پیشین برای ایمان به خدا، برای این بوده که دفع ترس و هراس از پدیدههای وحشتناک طبیعی را برایشان تضمین میکند؛ با نسبت دادن این پدیدهها به خدایی که عبادتشان برایش، مبتنی بر طلب رضایتش است تا با بلای طبیعی آنان را نابود نسازد.
کافی بود داوکینز با چیزی پاسخ بدهد که بعداً در کتاب «زیادهروی خدا» بیان داشت که مغز، به چیزی اهمیت میدهد که عملی و مؤثر است، حتی اگر با واقعیت مطابقت نداشته باشد؛ زیرا هدف موجود زنده رسیدن به بقاست. [2]
پس عقلانیت خداناباورانهٔ مؤثری وجود ندارد؛ زیرا عقل در بینش داروینی خداناباورانه، تنها برای کارایی سازگارانه مجهز شده است.
دیگر خداناباوران تلاش کردهاند به سوی این باور بگریزند که مغز، اگرچه یک ابزار زندهٔ غیرعاقل است، اما میتواند مانند یک کامپیوتر، درک حقیقت را تضمین کند که این، یک پاسخ خداناباورانهٔ نابخردانه است؛ زیرا کامپیوتر، تنها آن قطعات فلزیای نیست که به شکل یک جعبهٔ سرهمشده است (سخت افزار = hardware)، بلکه فراتر از آن است. کامپیوتر، آن قطعات فلزی، به علاوهٔ برنامهٔ غیر مادی (نرم افزار = software) پیش از آن است. این گونه، کامپیوتر در گروی برنامهنویسی هوشمند است تا در کارش به نتیجهٔ درست برسد، اگرچه ارادهٔ آزاد برای تفکر ندارد. مغز از لحاظ خداناباورانه، ابزاری است که اتمهای آن بی هیچ خردی جمع شده و همۀ تکامل آن براساس تصادفی و انتخاب طبیعی هدایت میشود، نه به وسیلهٔ پیگیری حقیقت و درستی. مغز اگر آزادی اراده را از دست داده، از خردمندی نشئت نگرفته و اسیر تصادف باشد، تبدیل به مغزی عاقل نمیشود.
برای همین، توماس نیگل، فیلسوف خداناباور، سعی کرده از راه دور دیگری از اصل مشکل فرار کند. نخست، وی اعتراف کرده که غیرممکن است که خداناباور، طبق بینش طبیعتگرایانه، پاسخی به مشکل مغز عقلانیای ارائه دهد که در درک واقعیت، چنان که هست، بر صواب باشد، با اشاره به اینکه کل فرآیند تکامل در ذات خود غیرعقلانی، تصادفی و بیهدف است و تنها میتواند سازگاری برای بقا را به موجود زنده پاداش دهد. همچنین جستوجوی حقیقت، بخشی ضروری از این روند طبیعی نیست. این، اعترافی به این است که داستان تکاملگرایانه، نه تنها از توضیح عقلانیت مغز ناتوان است، بلکه خودش دلیلی علیه این عقلانیت است. همچنین ناگل خاطرنشان کرده که ماهیت فرآیند عقلی، با ماهیت غیرمادیاش و جنبهٔ هدف در آن، بهسختی با نگرش مادهگرایانهٔ صرف دربارهٔ مغز، نزد طبیعتگرایان، سازگار است.
سپس نیگل پس از آن گفته که هیچ راهی برای پاسخ به پرسش وجود عقل آگاه برای انسان وجود ندارد؛ زیرا هر تلاشی برای آزمودن عقل، از درون یا بیرون آن، توانایی استفاده از عقل برای قضاوت عقل را فرض میگیرد؛ بنابراین، این پرسش بیمعنی است.
ادامه دارد...
☑️
@naghdeelhad