ذکر پابوس شما از لب باران می‏ریخت ابر هم زیر قدم‏های شما جان می‏ریخت هر چه درد است به اميّد دوا آمده بود از کفِ دست دعای همه درمان می‏ریخت عطر در عطر در ایوان حرم می‏پیچید بر سر دوش همه زُلف پریشان می‏ریخت نور در آینه‏های حَرَمت گُل می‏کاشت از نگاه در و دیوار گُلستان می‏ریخت روی انگشت همه شوق دعا پَر می‏زد از ضریح دِلتان آیه احسان می‏ریخت چشم در قاب مفاتیح تو را خط می‏بُرد روی اسلیمی لب نام تو طوفان می‏ریخت بَس که در کوچه‏ی دیدار غریب آمده بود در شبستان حرم شام غریبان می‏ریخت روز بر قامت خورشید فلک، شب در ماه نور از چشمه خورشید خراسان می‏ریخت شاعر:غلامرضا شکوهی