🌸ای معاویه ✍َذَکَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَلاَِصْحَابِي عِنْدَکَ إِلاَّ  السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار! مَتَى أَلْفَيْتَ بَنِي  عَبْدِالْمُطَّلِبِ عَنِ الاَْعْدَاءِ نَاکِلِينَ وَبِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ فـَ لَبِّثْ قَلِيلاً يَلْحَقِ الْهَيْجَا حَمَلْ فَسَيَطْلُبُکَ مَنْ تَطْلُبُ، وَيَقْرُبُ مِنْکَ مَا  تَسْتَبْعِدُ ✍تو (درنامه خود) گفته اى که بین تو و من و يارانم جز شمشير چيزى نيست (و مرا به جنگ تهديد کردى) 🔰به راستى بعد از گريه مرا به خنده آوردى! 🔰چه زمانی را به ياد دارى که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کرده باشند و از شمشير بترسند (و به گفته شاعر): «پس  کمى صبر کن که حريفت به ميدان مى آيد»، 🔰 به زودى آن کس که او را دنبال مى کنى به تعقيب تو بر مى خيزد و آنچه را از آن فرار مى کنى در نزديکى خود خواهى يافت(من به سراغت می آیم)