دیروز دختری بی حجاب وارد مزون شد وشروع کرد به دادن مدل لباس و وبعد تعریف کردکه بخاطر مادر شوهرم چون مذهبی هستن وناراحت میشن اومدم که کت تقریبا بلند وگشاد بدوزم چون ناراحت میشن با لبخند ومهربونی گفتم حق دارن چون زیبایی عزیزم منهم بودم ناراحت میشدم مثل الان که شما داخل مغازه ی من اینطور بی حجاب وارد شدی اگه شالت رو سر کنی خوشحال میشم دختر خانم نگاهی انداخت وخنده ای کرد وگفت من راحتم من هم با خنده گفتم اما من ناراحتم به احترام مسجد که روبروی مغازه هست والان وقت نمازه شالت رو سر کن عزیزم وروی دختر رو بوسیدم او هم گفت بخاطر این که با خوشرویی وانرژی مثبت گفتی قبول میکنم خندیدم ودوباره بغلش کردم وتخفیف خوبی دادم بخاطر حجابش خیلی حس خوبی داشتیم هر دوتا مون هم من بعنوان خیاط وهم ایشون بعنوان مشتری رفتنی هم برای بدرقه برام بوسه فرستاد حمیده آذری (هدیه)