🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫 صدای به هم خوردن بال و پر بود گمانم که جبریل آن دور و بر بود نگاهش به در بود مهمان بیاید🌸 صدای در آمد، علی پشت در بود علی بود امّا نه مثل همیشه که رخسارش از شبنم شرم، تر بود💫 گُل افتاد بر گونۀ حیدر امّا مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟💫 علی خواست لب وا کند، لب فرو بست نگفت و محمّد خودش باخبر بود «فداها ابوها»، نگاهش به زهراست🌸 به نوری که در خانه‌اش جلوه‌گر بود به زهرا که قالوا بلی خواند و خندید به زهرا که شاد از قضا و قدر بود💫 علی رفت و زهرا جهیزیّه می‌خواست علی مردِ میدان و جنگ و خطر بود 🌸 زره داشت، شمشیر و اسب و دگر هیچ که داراییِ او همین مختصر بود زره شد جهیزیّۀ عشق اما از آن روز زهرا برایش سپر بود 💫🌸💫💫