مهربان پدرم ، مهدے جان
مگر میشود پدرے در زندان غیبت باشد و براے فرزندانش پیغام بدهد که کلید رهایے اش فقط کثرت دعاے آنهاست و فرزندان با همهے مهر و عنایت و روزے که هر لحظه از این باباے در غیبت به دستشان میرسد ، باز هم بجاے پدر به بازےهاے کودکانهے دنیا مشغول باشند ؟
مگر میشود که تو این همه خوب و کریم و دلسوز و مهربان باشے و من اینهمه فراموشکار و بازیگوش و بےدغدغه ؟
مگر میشود تو این همه به یادم باشے و من اینهمه خالے از یادت ؟
کاش
کاش فرزند سربراه بشوم
کاش دلم برایت تنگ بشود
کاش نبودنت تنها غصه ام بشود
کاش ندیدنت ، جانم را آتش بزند