. ....ذوالقرنين در قرآن .... (ای پیامبر) «از تو درباره ي ذوالقرنين مي پرسند، بگو: اكنون درباره ي او با شما سخن خواهم گفت: او را در زمين پادشاهي داديم و همه‌ي وسايل حكمروايي را برايش فراهم كرديم، بدين وسيله تا آنجا راند كه محل غروب خورشـيد اسـت و چنـان مي‌نمايد كه خورشيد در چشمه اي كه آب تيره رنگ دارد فرو مي رود، در آنجا قومي يافت. به او گفتيم اكنون مي تواني درباره‌ي آنها به عذاب و ستم رفتار كني و يا اينكه به رفتار نيكو گرايـي. گفـت كـسي كـه بيداد كرد زود خواهد بود كه عذاب بيند و پس از انكه به سوي خدا رفت باز عذابي شديد دامنگير اوسـت ، امـا كـسي كه ايمان آورد و رفتار نيكو كرد سزاي او نيك است و از طرف خداي نيز در كار او گشايشي حاصل. سپس راهي پيش پاي او گذاشتيم و او تا بدانجا رفت كه خورشيد طلوع مي كند و قومي در آنجا يافت كه ميـان ايـشان و آفتاب حجابي و پوششي نبود ، بدين طريق بدانچه لازم بود از او آگاه شديم. باز همچنان رفت تا رسيد به جايي كه ميان دو ديوار عظيم بود و در آنجا قومي يافت كه زبـان نمـي فهميدنـد، آن قـوم گفتند يا ذوالقرنين ياجوج و ماجوج در اين سرزمين دست بر فساد و خرابكاري زده‌اند، پول و مال لازم در اختيـار تـو مي‌نهيم تا ميان ما و ايشان سدي بنا كني. گفت : خداي آنقدر به من توانايي داده كه از مال شما بي‌نيازم فقط به نيروي بازو مرا ياري كنيد تا بين شما و آنها ديواري به پاي كنيم. تخته هاي آهن بياوريد آنقدر كه بتـوان بـا آن دو كـوه را بهـم برآورد، پس گفت آنقدر در آن دميدند تا همچو آتش گرديد و بعد به كمك مذآب آن را به شكل مطلوب درآورده سـد را ساختند، كه آن قوم – ياجوج و ماجوج – نمي‌توانستند از آن بگذرند يا در آن رخنه ايجاد كنند. گفت: اين خواست و رحمت خدا بود و چون خواست خداي فرا رسد، آن را ويران خواهد ساخت. خواست و وعده ي خدا حق است... (82) » ✨ 💎@nakhodagah💭 ✨