📒فرشته ای در برهوت 1⃣ قسمت چهارم 📕شیخ مالک امام جماعت مسجد بی راه بود. قد کوتاهی داشت. شلوار و پیراهنِ بلندش، سفید و گشاد بودند. کلاه سفیدی روی سرش گذاشته بود که شاید نشان از این داشت که عالِم و درس خوانده ی دین است. 📕... رسول نگاهی به شیخ مالک انداخت و گفت: _ اجازه دارم یک سؤال از شما بپرسم؟ شیخ مالک با بی میلی گفت: _ بپرس _ شما از میان ابوبکر و رسول خدا، کدام را داناتر و عاقل تر می دانید؟ _ رسول خدا را داناتر و عاقل تر می دانم. _ از میان معاویه و رسول خدا چطور؟ کدام داناتر و عاقل ترند؟ _ باز هم رسول خداداناتر و عاقل تر است. 📕صدای رعد بلندی اتاق را لرزاند. سرها چرخید طرف پنجره. رسول رو به عبدالحمید کرد و گفت : اما من می گویم رسول خدا از ابابکر و معاویه عاقل تر نیست. عبدالحمید با تعجب نگاهش کرد و پرسید : _ چرا؟ _ چون به عقل ابابکر و معاویه رسید که بعد از خودشان جانشین انتخاب کنند و امت اسلامی را در حیرانی رها نکنند، اما این موضوع به عقل رسول خدا نرسید و طبق گفته ی شما، بعداز خودش جانشینی انتخاب نکرد. 📕عبدالحمید در فکر فرو رفت. رسول گفت : _ البته بهتر است این جور بگوییم که معاویه و ابابکر از خدا هم داناترند. چون طبق عقیده ی شما خدا هم کسی را برای هدایت مردم انتخاب نکرده است و مردم را بدون هدایتگر به حال خودشان رها کرده. شیخ مالک با صدای بلند و غضب آلود گفت: _ تو داری به ما طعنه می زنی! پایان اگر بریده‌ها رو دوست داشتی ما اینجاییم برای سفارش کتاب😊👇 @ketab98_99 💴 قیمت کتاب: ۴۰ هزار تومان تا فردا شب کتاب رو سفارش بدی ارسالش رایگان می‌شه برات😎 ⌈🌿° @namaktab_ir ○°.⌋