گرگ سالی : داستان انسان های شجاع و گرگ های آدمخوار نقد کتاب گرگ سالی فرار می کند از شهرش به روستایی که مادربزرگش ساکن است و اتفاقات بعد.... گرگسالی دو جنبه دارد. یک: گرگ سالی داستان گرگ های گوسفندخوار نیست. داستان گرگ هایی است؛ گرگ های گرسنه ی هاری که در زمستان سیاه و کبود به دل گله می زنند و نه فقط یک گوسفند را می کشند بلکه همه ی گله را تا و مار می کنند. نه خودشان می خورند و نه گوسفند را زنده می گذارند. هدف فقط وحشی گریشان است. و جنبه ی دیگر کتاب خود اسماعیل است. جوانی که تازه از راهی برگشته و قدم در مسیری گذاشته که اولین نتیجه اش آوارگی او است. مسیری که حالا اسماعیل جوان، خوشگذران، زیبا را شیفته ی خودش کرده، تا جایی که حاضر است به خاطر این مسیر، هر سختی را تحمل کند. اسماعیل عاشق چه چیز یا چه کس شده است که این طور حاضر است به خاطرش بایستد، بجنگد، فراری شود ولی اعتراض نکند.... دنیای قشنگ با دختری در مقابل اسماعیل قد علم می‌کند اما اسماعیل چه می‌کند؟ ادامه نقد کتاب👇👇👇👇👇💥💥💥