📚گریه های مسیح: 📚معرفی: افسر جوان اداره پلیس است در انگلستان.. وارد یک پرونده مخوف جنایی میشود.. و در میانه ی این هیجان‌ و‌تنش، کسی..دلش را میرباید.. و‌حرف های پیرمردی دوست داشتنی،..هوش از سرش می پراند! ✍️بریده ای از کتاب: جاستین سری تکان می دهد و می گوید: اون وقتی که داشتم از عرض خیابون عبور می کردم هیچ برنامه ای برای تصادف کردن نداشتم؛ اون لحظه که تصادف کردم هم هیچ برنامه ایی برای بستری شدن توی این بیمارستان نداشتم! لحظه ای که توی بیمارستان بستری شدم هم برنامه ای برای آشنا شدن با آدم خوبی مثل شما نداشتم. اشاره می کند به کتاب نارنجی توی دست کارولین. - شما برای خواندن این کتاب از قبل برنامه ای داشتید؟ ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir