༺°📚🌱°༻ 🔷🔹روزهایی بود که آرام و قرار نداشتم. وجدانم قبول نمی‌ کرد توی آن اوضاع رختشویی نروم... می رفتم..🚶🏻‍♀ می نشستم پای تشت... خون و تکه‌ های پیکرها لای رخت‌ها محمود را می‌ آورد جلوی چشمم.💔 خانم‌ ها حالم را می‌ فهمیدند... :) می‌ گفتند: ان شاالله پسرت سالم برمی گرده خونه. تو فکر نباش.✨ از مادرهای شهدا خجالت می‌ کشیدم که بی‌ قراری کنم. پا به‌ پای آنها رخت می شستم.🙌🏻 💵قیمت: 80.000 تومان❌ ✅ با 20٪ تخفیف: 64000 ✅ 🛍خرید از طریق: @bakelas_ha حوض خون ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب@namaktab_ir