🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان 💢 😦✍🏻حالا تازه می‌فهمم که چرا چهار تا از دوستانم که ازدواج کردند، طلاق گرفتند. اتفاقا با پسرهایی که دوستشان بودند ازدواج کردند... 📱✍🏻 اما این رمان‌ها راه و رسم زندگی و نگه داشتن شوهر را یاد نمی‌دادند، و زندگی این همه توقع و ناز را بر نمی‌دارد. زندگی حرکت و کار است؛ خستگی و تلاش است؛ مسئولیت و تواضع است. هر چقدر هم که بخواهی محبت است؛ اما محبتی دو طرفه، نه احمقانه و متوقعانه. گاهی باید کوتاه بیایی تا او بلند شود و گاهی برعکس. 🥘✍🏻من حتی یک خورشت هم بلد نبودم درست کنم، یک نوزاد را نمی‌توانستم بگیرم، مقابل نصیحت‌های مردم نمی‌توانستم سکوت کنم و قهر نکنم. من حتی اتاقم را هم تمیز نمی‌کردم. اما تا دلتان بخواهد اهل چرا و می‌خوام و دلم می‌خواد و به درک و ول کن و گورباباش و وظیفه اش است، بودم. 😞✍🏻حالا که می‌شنوم کشورم دومین کشور سرطانی دنیاست و در کشور‌های اروپایی دائم به مردم تذکر می‌دهند برای غذاهای فست فودی سرطان زا و ... می‌بینم که در این رمان‌ها فست فود و رستوران یک لذتی بود که مرا هم به آن عادت داده است... ◀️ادامه دارد... ╭┅──────┅╮ 📖 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯