کتاب زقاق۵۶ : هانی خرمشاهی ۵۶ 👇👇👇👇 📖خلاصه: خاطرات نویسنده که یک ایرانی تبار بوده که قبل از انقلاب ایران، در زندگی می کرده اما با شکرآب شدن روابط این دو کشور، موج اخراج و بازداشت ایرانی تباران از طرف دولت و حکومت عراق (بعثی ها) شروع می شود و با ترفندهای مختلف آن ها را شناسایی و به مرز ایران می رساندند و آنها را رها می کردند به ایران بروند. ✏بریده کتاب: بعد اینکه ها وسط راه ما رو لخت کردن، شب امیر المؤمنین رو با صورتی نورانی توی خواب دیدم. به او گفتم سیدی ما یک عمر کنار مرقد تو بودیم و به پابوسیت اومدیم، آخر عاقبت ما اینه؟ حضرت به من گفت الان برید به نفعتونه. بعداً میفهمید چه خوب شد از عراق اخراج شدید. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir