🧔🏻 ❤️ 🌹 شهید مدافع حرم 3️⃣1️⃣ بازگشت به لیست اعزام 🟡 همان وقتی که رفقایش سوریه بودند اعزام نفرات جدید مطرح بود. وقتی این همه شوق حمید برای رفتن را دیدم با خودم خیلی کلنجار رفتم که چطور خبر خط خوردن اسمش را بگویم ❌ حمید که دید خیلی در فکر هستم علت را جویا شد بعد از کلی مکث و مقدمه‌چینی گفتم: ➖ بابا پشت تلفن ☎️ خبر داد که اسمتو از لیست اعزام خط زده، از من خواست بهت اطلاع بدم. ماجرا را که شنید خیلی ناراحت شد 😔 یکی دو ساعت هیچ صحبتی نکرد. حتی بر خلاف روزهای قبل استراحت هم نکرد. 🟡 آن شب خواب به چشم های حمید نیامد می‌دانستم حمید این سری بماند دق میکند. صبح بعد از راه انداختن حمید به خانه پدرم رفتم کلی با پدر و مادرم صحبت کردم از پدرم خواستم اسم حمید را به لیست اعزام برگرداند گفتم: ➖ اشکالی نداره من راضیم حمید بره سوریه هرچی که خیره همون اتفاق می‌افتد. پدرم گفت: ➖ دخترم این خط این نشون ✖️ حمید بره شهید میشه مطمئن باش. مادرم هم که نگران تنهایی های من بود گفت: ➖ فرزانه من حوصله گریه های 😭 تو رو ندارم خدایی ناکرده اتفاقی بیفته تو طاقت نمیاری ❗️ در جوابشان گفتم: ➖ حرف هاتون رو متوجه میشم من به دلم برات شده حمید اگه بره شهید میشه ولی دوست ندارم مانع سعادتش بشم شما هم خواهشاً رضایت بدید حمید دوست داره بره مدافع حرم بشه از خیلی وقت پیش راه خودش را انتخاب کرده ✅ 🔸 پدرم اصرار من را که دید کوتاه آمد قرار شد صحبت کند تا اسم‌حمید را به لیست اعزامی های دوره جدید 📋اضافه کنند. 📚 کتاب "یادت باشد..." ❣️ صفحه ۲۵۱ 🌞صبح ها با: بشاش و سرحال با ما همراه باشید😍