بوی نفت تو علاالدین، گرمای پاهات زیر کرسی و صدای قل زدن خورشت تو دیگ مسی/یِ سکانس از بهشت 😇 الآن که دیدمش بوی نفتش هم اومد توی مشامم. یادمه با مداد پاک‌کن روش نقاشی می‌کشیدیم. بعضی وقتا هم باروت سر کبریت رو می‌تراشیدیم و میریختیم داخلش. کبریتا توی هوا آتیش می‌گرفتن😅 بوی گوگرد توو اتاق پخش میشد مادرمون میفهمید حسابی از خجالتمون در میومد😂 اون پلاستیک نسوز که روو درش بود و بگو! چقد من سوراخ می کردم و بخاطرش کتک میخوردم😅😅 @sonnatiii