••• همین الان داوری کنیم نه صد سال دیگر، درباره جایی که هنوز از این ستون تا آن ستون فرج است، هنوز از مردهایش بخار بلند می‌شود و زنانش همچنان چادر به دندان هستند. شهری برخلاف نمونه های بزرگترش، سگ ها اسم ندارند و مادربزرگ ها همنشین نوه هایشان. شاید باورتان نشود وقتی می‌گویی پت شاپ، چشمهایشان چهارتا می‌شود و می‌پرسند چه هست؟! برخلاف نمونه‌های بزرگترش که پت شاپ ها دارند از سیسمونی‌ها، گوی سبقت را می گیرند، بهرحال هنوز روحشان لطیف است دقیقا مثل برگ بهارنارنج، هنوز بوی صفا می‌دهند دقیقا مثل بوی بهار نارنج! بیشتر عشاق در پارک ها کاهو و سرکه می‌خورند شاید کمی فالوده بستنی، جایی که برخلاف نمونه‌های بزرگترش کافه نشینی تهوع آور مرسوم نشده. هست، ولی خیلی کم است، چه بهتر. جایی که شاعرانش از درد بشریت می‌گویند و از عشق و مستی، نه آن عشق آبکی دختر مدرسه‌ای های محروم شده از هوس پسری با صورت جوش زده، و ساز می زنند نه برای قر پایین تنه. بگذارید در اوج و بلندیِ قصه مان بمانیم بلندی ای به بلندی نخل های شهر من، تا این حس دلنشین، دلنشین بماند، بگذارید از نسل جدیدی که تازه فهمیده، گل را بو نمی کنند، گل را می کشند، نگویم! نگویم از مسجدها که برای پر شدنش، پی اِس را گذاشته اند امام جماعت. باز هم خدا را شکر ریشو ها لاس زدن با جنس مخالف هم تیپ خود را بلد نیستند. نگویم از دیده شدن شلوارهای پاره. سِیلی آمده و نسل جدید را دارد با خود می‌برد به سمت ناکجا آباد و بغرنج تر اینکه طناب‌ها برای نجاتشان پاره شده. نگویم و نشنوید. بگذارید تاریخ، فقط گفته هایم را داوری کند! 🆔 @namiramag 👈 عضویت