هیکاری،دختری با موهای مشکی تا سرشونه هایش و پلیور های عجیب و آل استار های رنگارنگش عاشق گربه ها بود. در انتهای خیابان ششم،در یکی از کوچه هایش مغازه ای کوچک و قدیمی داشت که در آن آلبوم های موزیک،کتاب،عتیقه و نوار کاست می‌فروخت. گربه ها همیشه جلوی در مغازه اش،زیر درخت بید مجنون درحالی که نور آفتاب بهشان می‌خورد لم می‌دادند و منتظر هیکاری بودند تا برایشان غذا بیاورد و نوازششان کند. اکثر مشتری هایش افراد سن بالا بودند و خیلی کم پیش می‌آمد آدمی در سن و سال خودش به آن مکان قدیمی،کتاب و عتیقه های عجیب غریب جذب شود ولی هیکاری عاشق آنها بود. برای هیکاری،تولدت مبارک.