🏴🏴 برشی از شعر 🌺 🏴🏴 آه...با ما چه می‌کنی یا_عشق!؟ وای با ما چه می‌کنی یا_سر!؟ بر دل خلق می‌زنی آتش، خوب با ما تو می کنی تا ، سر!؟ شده احیای عیسوی با سر ، ید بیضا و طور موسی؛ سر شده مصباحُ و حَیُّ و نورالله، شده کَشتیِ نوحِ دنیا ؛ سر آبی/(تیغی) آمد گذشت از سرُ و بعد، آتشی شد به پایْ سر تا سر همه را می کِشی به دنبالت ،به زمین میزنی جهان را ؛ سر تیرها مانده اند در گودال ، نیزه ای می رود ولی با سر خواهری می دوید تا مقتل ، مادری داد زد: خدایا ! ... سر می درخشی به نیزه و خلقی، مانده : خورشیدِ عالمی یا سر؟ راه عشق‌َست ُو حضرت‌ِ ایثار، هرچه را بوده داده، حتّیٰ سر جنگ افتاده بین یک لشگر ، بر سرِ بردنِ چه؟ آیا سر ؟ داده بر نیزه شیر امّ بنین ، داده بر نیزه عشق لیلا ... سر چنگِ یغما دریده گل ها را، به اسیری کشیده گل ها را رنگ از روی شان پریده چرا ؟! چون سر نیزه داده سقّا، سر بر سرم می زنند هی با مشت ، هم سرت را بریده اند از پشت هم بریدند دستت از انگشت ، رفته انگشترت به یغما ...سر !؛ گوشواره کشیده شد با گوش، چنگ گرگی به ساحتِ روپوش دل عمـّه همیشه می زد جوش ، جای تو خالی آه... یکتا_سر !؛ جای ساقیّ خیمه ها خالی، وقت فریادهای بالا سر از دل خیمه می دوَد بیرون ، کودکی می زنـد به صحرا سر چنگ آتش رسیده بر خیمه ، وای حالا که بی پدر خیمه ... آه عباس بود اگر... خیمه وا نمی شد به روی سودا_سـر 🖍 ۱۸/اردیبهشت/۱۳۹۸ 🖍 ═════●⃟ ✿ ⃟●᪥᪥᪥════ 💐 @nardohdar1 ✍ 💐 @nardohdar1 ✍ ═════●⃟ ✿ ⃟●᪥᪥᪥════