••
.
دروگران پگاه
پنجره را به پهنای جهان میگشایم:
جاده تهی است. درخت گرانبار شب است.
نمیلرزد، آب از رفتن خسته است: تو نیستی، نوسان نیست
تو نیستی، و تپیدن گردابی است
تو نیستی، و غریو رودها گویا نیست، و درهها ناخواناست
می آیی: شب از چهرهها برمیخیزد، راز از هستی میپرد
میروی: چمن تاریک میشود، جوشش چشمه میکشند
چشمانت را میبندی: ابهام به علف میپیچد
سیمای تو میوزد، و آب بیدار میشود
میگذری، و آیینه نفس میکشد
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشم به راه تو نیست
پگاه، دروگران از جاده روبرو سر میرسند:
رسیدگی خوشههایم را به رویا دیدهاند.
#سهراب_سپهری
#ارسالی_شما 🌱
.
•••