فرمود:اینها چه بد فکر می‌کنند. ناگهان متوجه باغ بزرگی شدم که پایانی نداشت و با فرش‌های زیبا مفروش شده بود، حوریانی زیبا در آن صف کشیده بودند و در دست‌های خود ظرف‌های آب و طشت برای شستن دست‌های آن حضرت آماده ساخته بودند. از آن موقع تا لحظه ای که غلام به سراغ من آمد من به سجده افتادم. هارون گفت: شاید این قضایا را در خواب دیده‌ای؟ آن زن گفت: به خدا قسم همه اینها را قبل از اینکه به سجده بروم با چشمان خود دیدم و سجده‌ام برای سپاس از آنها بود. هارون دستور داد از او مراقبت نمایند که این حرف‌ها را به کسی نگوید. آن خانم دوباره به سجده افتاد و مشغول نماز شد. همیشه کارش این بود و مرتب می‌گفت: عبدصالح نیز چنین می‌کرد و من در عالم واقع دیدم که آن حوریان مرا خطاب کردند که از حضور امام کاظم علیه السلام دور باشم و به من گفتند: ما برای خدمت امام موسی بن جعفر برتر و مناسب تر هستیم. (بحارالانوار، ج 48، ص 238) ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🔻کانال رسمی آیت الله ناصری 🔷@naseri_ir