✅کرامتی از امام صادق علیه السلام 🔹 غلامي به نام رفيد، خطایی کرد، مولایش ابْنِ هُبَيْرَةَ عصبانی شد و گفت: صد در صد مي‌کشمت. غلام هم فرار کرد به مدينه رفت و محضر حضرت صادق علیه السلام مشرّف شد. به حضرت عرض کرد: يابن رسول الله! من يک اشتباهي کردم و مولايم مرا به قتل تهديد کرده است و من به شما پناه آوردم. حضرت فرمودند: برگرد به مولايت سلام مرا برسان و بگو امام جعفر صادق مرا پناهم داد. عرض کرد: يا بن رسول الله! همین‌که آن جا برسم مرا مي‌کشد مهلت نمي‌دهد که من حرف بزنم. حضرت فرمودند: همين که گفتم. برو پیغام مرا بده. غلام با خودش گفت: بادا باد، برمی‌گردیم يا کشته مي‌شويم يا از اين خوف و وحشت در مي‌آیيم. سابق اشخاصی قيافه شناس بودند یکی از اینها به رفید رسيد و گفت: کجا مي‌خواهي بروي؟ گفت مي‌خواهم به وطنم عراق بروم. گفت: صورت تو، صورت شخص مقتول است رفید گفت: عجب!...گفت پاي تو نیز پای مقتول است. تو داري به سوی قتل مي‌روي. بعد گفت: زبانت را ببينم، تا زبانش را دید گفت عجب! در زبانت يک اثري قرار داده شده که اگر به کوه بدمي، کوه را آب مي‌کني. 👇ادامه دارد...