ناشناس های ازدواجی
یکی از سم ترین خاطراتی که شنیدم این بود : آقای خواستگار از دندون پزشکی اومده بوده و نمیتونسته چیزی بخوره ، به دختر خانم میگه میشه سیب رو برام رنده کنی؟ اونم قبول میکنه و براش میاره و الان بعد بیست سال پدر مادرمن😅
#مخاطب