قرار بود قاضی‌القضات سودان به شیراز بیاید. من و استاندار به فرودگاه، قسمت تشریفات، رفتیم. وقتی که هواپیما به زمین نشست پای پلکان رفتیم. قاضی‌القضات سودان را به قسمت تشریفات یا همان کلاه فرنگی آوردیم. اوایل شهریور ماه بود. میوه‌های مختلف شیراز رسیده بود. سبدی از انواع میوه در قسمت تشریفات روی میز گذاشته بودند. هرچه تعارف به اين مهمان کردیم، چیزی نخورد. به استانداری آمدیم. باز انواع میوه‌ها و تنقلات و غیره آماده بود. استاندار خیلی اصرار کرد ولی باز رییس قوه قضاییه سودان میل نکردند. بالاخره استاندار جلسه داشت. مترجم همراه رییس قوه قضاییه سودان برای سرکشی و بازدید به دانشکده حقوق می‌روند. مترجم از او میپرسد: چرا با اینکه زیاد به شما تعارف شد ولی چیزی نخوردید. گفت من از کشور سودان آمده‌ام که مردمش فقیر هستند و دسترسی به این انواع میوه را ندارند. اگر من از این میوه‌ها بخورم، از عدالت ساقط میشوم و در برگشت و مراجعت به سودان عادل برای قضاوت بین مردم آن سرزمین نیستم. بنابراین حق خوردن از این میوه‌ها را ندارم. و اتفاقاً استاندار کلی هدیه به او داد که قبل از حرکت همه را نوشت که متعلق به دانشکده حقوق سودان است. استاندار گفت که اینها را ما به خودتان داده‌ایم. گفت من الان خودم نیستم، رییس قوه قضاییه سودانم. بنابراین هرچه شما بدهید به عنوان من داده‌اید، نه خودم. ♥️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♥️ ❇️ کانال نشر خوبی ها و گره گشایی ازمشکل ها ❇️https://eitaa.com/nashr_khobi_h