هدایت شده از مینی داستان
خاطره نگاری اربعین: 1⃣ میخواستیم 21 مرداد راه بیفتیم. رفقا گفتن قمر در عقربه، مسافرت 12 ساعت جلو افتاد به شنبه شب. قرار شد نماز مغرب، باغ رضوان حرم تا بشه حرم تا حرم. ما هم بعد زیارت وداع قبل حرکت رفتیم چای خانه باغ تا بشه چای تا شای! قبل از خروج از شهر به پیشنهاد رفقا رفتیم کارواش. برای دید در شب، کثیفی کم، زیاد اخلال میکنه. که کثیفی ولو کم، عامل تعیین کننده در شرایط سخت میشه. برنامه این بود که بعدنماز و زیارت وداع دوساعت بریم تا نیشابور، اونجا بخوابیم صبح بعدنماز حرکت کنیم تا کمتر به گرمای گرمسار بخوریم، ولی که آنچه دلم خواست نه آن میشود... شب اولین مبیت به نام «بیت عزیز زهرا»، فدیشه هماهنگ شد. روستای جالبی بود. تغیر یافته «فداشه» به معنای «فدای امام حسین ع هست» نام با مسمایی است برای روستایی که قطب تعزیه خوانیه و با جمعیت 1500 نفریش در عاشورا با 70 دیگ شله، پذیرای همایش 80 هزارنفری مهمانان مراسم تعزیه میشه. 1403/5/21 ✍ داودی مینی داستان https://eitaa.com/joinchat/32243950Ccdb6e03057