📚 ابوالفرج در مقاتل الطالبیین روایت کرده که یزید آهنگ قتل سید سجاد علیه‌السلام نمود. مردی از شامیان گفت: مرا اجازت ده تا خونش بریزم. زینب خود را به روی برادرزاده افکند، گفت: ای یزید مگر تو را ریختن خون ما هنوز بس نیست؟ سجاد گفت: اکنون که مرا بخواهی کشتن، اگر تو را با این زنان قرابتی است، یک نفر امین پرهیزکار با اینان بفرست که به مدینه‌شان برساند. یزید را دل بسوخت و گفت: تو خویشتن آن‌ها را ببری. 📌 برگرفته از ص ۴۲۶ کتاب «قمقام زخار و صمصام بتّار»، تألیف فرهاد میرزا قاجار، تصحیح غلامحسین انصاری، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل