گفتم این اشک که مرحم بشود حیف نشد
مرحم آتشِ قلبم بشود حیف نشد
مادرم گفت نگو، سوختم از خاموشی
زینب ای کاش که مَحرم بشود، حیف نشد
فـدک و خانهی امن و جگری بی آتش
گفتم ای کاش که با هم بشود حیف نشد
رفته بودیم بیاییم مگر مادرمان
ذرهای راحت از این غم بشود حیف نشد
هرچه کردم به کناری بروند و برویم
راهی از کوچه فراهم بشود حیف نشد
خواستم چادرِ مادر نخورَد خاک که خورد
جایِ او قامتِ من خم بشود حیف نشد
خواستم نشکند آنروز غرورم که شکست
مانع آن همه ماتم بشود حیف نشد
کوچهاش سنگ و دلش سنگ و دو دستش سنگین
خواستم ضربت او کم بشود حیف نشد
#نـوكــر_نـوشـت:
#مـادر_جـان💔
به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد
میان آن در و دیوار خونِ تازه نشست
بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
https://eitaa.com/joinchat/3643146337C45b1cd8796