. 💠روایتی داستانی از عشق و انتقام در مسیر زیارت ابا عبدالله(ع) ✂️دخترک، اول خودش را جمع می‌کند؛ اما دست‌های ازهم ‌بازشدة من را که می‌بیند می‌‌آید جلوتر. یا علی می‌گویم و روی دستم بلندش می‌کنم و می‌گذارم پشت گردنم. برای چندلحظه تمام عضلاتش سفت می‌شود و خودش را محکم می‌گیرد. با ترس خم می‌شود و دست‌هایش را گره می‌کند دور گردنم و نگاه می‌‌کند آن پایین به صورت خواهرش. وقتی لبخند خواهر بزرگ‌تر را می‌بیند، انگار خیالش راحت‌تر می‌شود و دست‌هایش را شل می‌کند. عبایش افتاده روی شانه‌هایم و پاهایش را از دو طرفم آویزان کرده؛ درست مثل آن روزهای رحیم که می‌نشست و پاهایش را آویزان می‌کرد دو طرفم. دست آن یکی دخترک را محکم می‌گیرم و آرام راه می‌‌افتیم. نمی‌دانم چرا؟ ولی یکهو بغض گلویم را فشار می‌دهد و دوباره صورت نحس مردک نقش می‌بندد جلوی چشمم که اگر نبود حالا دست رحیم توی دستم بود و داشتم پیاده می‌بردمش زیارت ارباب... . 📙 ✍🏻به کوشش: 🍂توسط . 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🔸جهت مشاهده و تهیه کتب از طریق زیر اقدام کنید👇 ✅ سایت من و کتاب manvaketab.ir ✅ سایت انتشارات شهیدکاظمی https://b2n.ir/770262 ✅ پیامک نام کتاب به سامانه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفن مرکز پخش: ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ 🌷منتظرتون هستیم... 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🍃 با ما همراه باشید... 📌 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 https://eitaa.com/nashreshahidkazemi