🎥 نقطه پرواز
🔷 کاروان می رفت. رمل های فکه، زیر انگشتان پاهای برهنه م سر می خوردند. باد چفیۀ دور سرم را باز کرده بود و راوی از آن سو تر می گفت: « به مقتل سید شهیدان اهل قلم خوش آمدی» . همان جا نشستم. نگاه نجیب سیدمرتضی به شقایق های فکه گره خورده است. دلتنگ تر می شوم. مشتی از رمل هایی که از با خیسی چشمانم به هم چسبیده بودند را بر می دارم.
🔹 دوست دارم تیمم کنم و دو رکعت نماز برای رستگاری ام بخوانم. سرم را بالا می گیرم، سرخی فلق آنقدر آرام آرام با آسمان فکه خداحافظی می کند که صدای آن سردار لاغراندام، از پشت بیسیم، با ذکر یا زهرا سلام الله علیها، به گوش می رسد. غلام حسین افشردی را می گویم؛ همان حسن باقری خودمان. حالا نفس هایم دوست دارند فریاد سر دهند، اما زمین خدا اینجا سنگینی خاصی دارد؛ مثلا از جنس اخلاص و صفای بچه هایی که روزها و شبهایی را تشنه لب چون حضرت سیدالشهداعلیه السلام.
🔸 برای رسیدن به قرب خدا، جان دادند. دوباره راوی صدایش می پیچد: « به شهر که بازگشتید، این شهدا را فراموش نکنید. و حالا چند بهار است که کولۀ این سفر عشق کنج خانه گرد وغبار گرفته است و حسرت روزهایی که خدا را در آغوش می گرفتم دلم را بدجوری می سوزاند ...
#راهیان_نور
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔
https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1