به اصطلاح بچه های جبهه زدیم به خط، گردان ما گردان حنظله بود و دیگه گردان ابوذر نبودیم نزدیکهای صبح بعد از یه مقدارپیشروی دشمن پاتک زد، پاتک که زد تمام گردان رفت زیر توپو خمپاره وکاتیوشاو...که یه ترکش خورد به چشم داود و این بار دومی بود که داود مجروح میشد اولین بار تو نامنظم واین باردوم بودیکی ازبرجستگیهای روحی عمر داودو ماتواین قصه دیدیم من هم تواون موج انفجاروگردوغباربودم و همدیگرو نمیدیدیم فقط صدا میشنیدیم وقتی گردوغبارخوابیددیدم داود میگه داش محمود چشمم جاییو نمیبینه نزدیک گرگ ومیش صبح بود دستشو گرفتم بردم پیش فرمانده اونم گفت ببریدش عقب وقتی داشتم میاوردمش عقب دیدم مثل اشک ازچشمش داره خون میاد توی راه گفت من شفای این چشمو میگیرم من بایدبرگردم جبهه من تاجایی که اجازه داشتم باهاش اومدم عقب تازمانی که بردنش بیمارستان تهران که از اینجا به بعدروخود داود تعریف میکنه که یه سیری براش پیش اومده بود و یه رویایی میبینه وشفای چشمشو از حضرت صاحب الزمان میگیره و چشمی روکه معاینه کرده بودن وگفته بودن بیناییشوازدست داده وباید تخلیه بشه ولی قدرت توسلی که داود داشت داود خیلی عمیق توسل میکرد به اهل بیت وقتی میخوند انقدر جانسوز بود همه رامیگرفت باقدرت توسل وتوکلی که داشت شفای چشمشو گرفت. ✳️راوی حاج محمودژولیده 📙قرار یکشنبه ها. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63