•<💌>
•<
#همسفرانه >
.
.
🤕| ابراهیــم از بس پشت موتــور تو؎ ســرما نشسته بود، سینوزیت گرفتـه بود و سرش درد مۍگرفت. برا؎ آرامش ســر دردش گاهۍ سیگـار مۍڪشید.
🚬| وقتۍ ڪه رفتیم خواستگـار؎، بعد از اتمام شـرط و شـروط، مادرم گفت: یڪ شــرط دیگر هم اینڪه ابراهیــم قول بدهد ڪه دیگر سیگـار نمۍڪشد.
😯| همســرش با شنیدن این شـرط گفت: مجــاهد فۍ سبیـل الله ڪه نباید سیگـار بڪشد. دور از شــأن و منــزلت شماست ڪه سیگـار بڪشید.
😔| در راه برگشت ابراهیــم ناراحت بود. گفت: مگر شما نمۍدانید ڪه من فقط برا؎ ســر درد سیگـار مۍڪشم؟
مادرم گفت: لازم بود ڪه همه چیــز را دربارهات بداننــد.
🙅🏻♂| وقتۍ رسیدیم خــانه، ابراهیم همه سیگـارهایش را از جیبش در آورد و زیر پا له ڪرد و گفت: بعد از این ڪسۍ دست من سیگـار نخــواهد دید.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس
#محمدابراهیم_همت
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌>
@nasibeh_media🦋