📖 رازداري کن و از من گله در جمع مکن باز بازيچه مشو، بارِ سفر جمع مکن با حضور تو قرار است مرا زجر دهند خويش را مايه ي دلگرمي هر جمع مکن به گناهي که نکردم، به کسي باج مده آبرويي هم اگر هست بخر، جمع مکن ترسم آسيب ببيند بدنت، دورِ خودت... اين همه هرزه ي آلوده نظر جمع مکن! " آخرين شاخه ي تو، سهم عقابي چو من است... روي آن چلچله و شانه بسر جمع مکن " تا برآمد نفسم، جمعِ هوادارت سوخت روبروي منِ ديوانه، نفر جمع مکن 🔹 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛